درس عبرت
یکی از سنتهای الهی این است که زمانی که مردم به خاطر منافع مادی و دنیای خود، حق را کنار گذاشته و ولی زمان را رها کنند، نه تنها آخرتشان را به بهای اندک فروخته اند، که دنیای خود را نیز با دست خودشان نابود می کنند و هرگز به خواست دنیاییشان هم نمی رسند. ما شبیه این سنت را بارها در تاریخ اسلام دیده ایم؛ زمانی که کوفیان که اسلام آورده علی(ع) بودند از یاری آن حضرت دست کشیدند، به خاطر مطامع دنیوی حسن(ع) را تنها گذاشتند، و به معاویه روی آوردند، معاویه دنیایشان را نیز نابود کرد. پس از او یزید بر سر کار آمد؛ او نیز بهتر از پدرش نکرد. در قضیه یزید باز می بینیم کوفیانی که حسین(ع) را دعوت کردند به سوی خود، با حضور ابن زیاد دنیای خود را در خطر دیدند و برای حفظ حیات دنیوی خود فرستاده ولی زمان را تنها گذاشتند و برای به دست آوردن دنیا به سرکردگی طاغوت سر نهادند. ما در ماجرای کربلا شاهدیم این افراد هرگز به دنیای ناچیز خود هم دست نیافتند و جانی را که در راه حق دریغ کردند، باطل به سادگی گرفت. تاریخ می نویسد اکثر حاضران در کربلا پس از واقعه عاشورا کمتر از 10 سال زنده بودند. ابن سعد مطابق پیش بینی امام از گندم ری نخورد و به دست مختار به درک واصل شد. کوفیان که بارها دست یاری به جانب حق دراز کرده بودند و سپس راه خیانت پیشه نمودند تاجاییکه علی(ع) در مورد آنها فرمود : خدایتان بمیراند، پس از کوتاهی در راه حق، به بدترین و ننگین ترین حیات دنیوی مبتلا شدند. بارها از سوی حاکمان وقت مورد تجاوز و تعرض قرار گرفتند. حجاج بن یوسف کشتارهای وحشتناکی در کوفه به راه انداخت.زندانهای او مشهور است؛ تا جاییکه زنان و مردان کوفی را تا آخر عمر عریان و در زندانهای مختلط، بدون سقف زندانی کرد. مردم مدینه نیز که در قضیه کربلا سکوت کرده بودند و جان ناقابلشان را از معرکه به در برده بودند پس از عاشورا در واقع حره توسط سپاهیان یزید به بدترین شکل مورد تعرض قرار گرفتند. تا جاییکه مطابق گواهی تاریخ تا 3 روز جان و مال و ناموس مردم مدینه مباح بود.و کردند آنچه کردند… آری! این حکایت مردمی است که به خاطر دنیا و حفظ حیات دنیوی خود چشم خود را به روی حق و حقیقت بستند و از مبارزه تاریخی حق و باطل دست کشیدند و البته عبرتی برای ما…