آقا! اجازه ما دلمان تنگ می شود...
وقتی می گویم خوابیم به من خرده نگیرید… خوابیم…باور کنید تا بشود بیدار شد و الا …
نشسته ایم دور هم تا نقد کنیم خودمان را تا شاید خود بهتری بسازیم… با رد کردن برخی نقدها خودمان را که نمی خواهیم راضی کنیم…
نشسته ایم تا از دغدغه هایمان بگوییم… دغدغه هایی که دلنگرانی های اساتیدمان نیز هست و البته دلواپسی های همه آنها که درد دین دارند… کسی را نمی خواهیم محکوم کنیم به ناحق… همه ما مقصریم… از من طلبه تا آنها که نشسته اند و از دور دستی بر آتش دارند و هر روز یک برنامه جدید برایمان ارائه می دهند…
اما بحث ما مقصر نیست… باید فکری کرد… به من می گویند تو زیاد بزرگ می کنی مشکلات را!!!
گفتم: بزرگند…
گفت: کلاس ما که خیلی خوب است… حجابشان به جاست و مهمانی ای دوره ای هم داریم و … من که ایرادی نمی بینم…
خوب عزیز من ایراد همین جاست که نمی بینیم… من هم تمام حرفم اینست که شده ایم فرد گرا… من و زندگی من و دوستانم مهمند… اصلا آنقدر سرمان گاهی زیر برف خوشبختی هایمان مانده که دردها را نمی بینیم…
دغدغه های آقای مهربانیمان را نمی بینیم…یا می بینیم و دیدنمان با ندیدنمان یکی است…
کافی است کسی رهبرمان را بدون لفظ آقا خطاب کند؛ انوقت رگ غیرتمان باد می کند(که باید هم باد کند) اما خودمان هیچ از دغدغه ها و حرف های دلشان خبر داریم؟؟؟
وقتی رهبر ما می گویند وضعیت حوزه مناسب نیست، آنوقت من و تو می گوییم ما که مشکلی نمی بینیم!!!
همین ندیدن مشکل خودش بزرگترین مشکل است… نیست؟؟؟
می گویند عجولی…
این سالها آنقدر ندیدیم و بیخیالی طی کردیم که وضعمان شد این…
می پرسی چه شده؟
می گویم: اساتید ناراضی… نه درس خواندمان درس خواند طلبه است… نه لباسمان، نه نگاهمان، نه حرف زدنمان، نه باورهایمان، نه نظراتمان،نه آمدنمان، نه نظممان، نه… خودمانیم چه چیزمان همانی است که باید؟؟؟
و این دل مرا بیش از هر چیزی خون می کند: می گوییم مشکلی نیست… درد ندارد این حرف؟؟؟
این یعنی من اصلا ضعف هایمان را ضعف نمی دانم… همه چیز آرام است و ما چقدر خوشبخیتم!!! و همینمان کافی است…
یادمان رفته که اینجا صرف کلاس اخلاق نیست…صرف پله ای برای بالارفتن سواد نیست… صرف خوشمان باشد که عده ای به ظاهر مذهبی( ته مانده های تفکرات انقلاب) دور هم جمع شده ایم و در محیطی سالم روزمان را شب می کنیم نیست…
اینجا حوزه علمیه است… اینجا پادگان سربازان آخر الزمان است… اینجا محل پرورش انسانهایی است که نگاهشان کمی…فقط کمی بالاتر از افق دید عوام باشد… اینجا محل رشد انسانهایی است که دغدغه دین دارند و آمده اند تا مرزبانی بیاموزند و دیده بان شوند… بصیرت مشق کنند و جا پای آنهایی بگذارند که رفتند تا دین بماند…
باور کنیم به همین منوال بیخیالی طی کنیم و در دو دوتای دنیا و آخرت خودمان بمانیم مانده ایم…
دنیا منتظر من و تو نمی ماند… دشمنان تشیع دست به دست هم داده اند و در سرعتی قارچ گونه سمی کرده اند فضای دنیا را و روز به روز بیشتر پیشتر آمده اند و من و تو هنوز بحثمان اینست که چرا ما را اردوی قم و جمکران نمی برند؟؟؟ چرا اساتید امتحان میان ترم می گیرند؟؟؟ چرا آموزش سخت می گیرد؟؟؟ چرا آن استاد به من گفت تو؟؟؟